زبان دراز هفته نامه آيينه يزد

دوستي به نام اميرخان دارم رند و زيرك. داراي شم اقتصادي، حدود يك ماه قبل گفت: تا دولت به فكر تعادل بازار نيفتاده، بدو برو ميوه نوروزي و مايحتاج زندگي خود را خريداري كن!
گفتم: قراره دولت بازار را به كمك اداره بازرگاني بشكند.
گفت: اون بشكن بشكن مربوط به سر من و تو است نه قيمت كالاها ! !
به هر حال اميرخان رفت، ميدان تره بار و سيب و پرتغال و نارنگي و بعد هم وسايل زندگي و خوراكي مورد نياز خود را خريد.
پس از چند روز بشكن بشكنه، بشكن من نمي‌شكنم بشكن !! شروع شد.
چشم تان روز بد نبيند كه شكست دل زبان دراز و زبان دراز زادگان اما قيمت‌ها نشكست، مي‌پرسيد چرا؟ عرض مي‌كنم: سقف قيمت آمد كف و كف قيمت آمد سقف و ميوه‌هاي بنجل شد روانه بازار.
اينجا بود كه زبان دراز زمزمه كنان مي‌گفت: آقا ببخشيد از طلا گشتن پشيمان گشته‌ايم، مرحمت فرموده ما را مس كنيد. جان من بگذاريد خود ميدان داران و دست اندركاران با تجربه، بازار را تنظيم كنند، شايد بهتر باشد !!

زبان دراز

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا